سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکیبایى دو گونه است : شکیبایى بر آنچه خوش نمى‏شمارى و شکیبایى از آنچه آن را دوست مى‏دارى . [نهج البلاغه]

tanhayi
نویسنده :  anita

یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که

 نکنه یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده !؟گفتم اگه بارون نیومد چی

؟.... گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریه اش میگیره....

گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام

نذار... گفتی: چشم !!حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می

 کنم اما آسمون نمی باره.... تو هم اون دور دورا ایستادی


دوشنبه 86/4/11 ساعت 1:34 عصر
نویسنده :  anita
 

پرسیدم : عشق چیست

گفت : آتشی است .

گفتم : مگر آن را دیده ای

گفت : نه در آن سوخته ام...


دوشنبه 86/4/11 ساعت 1:30 عصر
نویسنده :  anita
 

یه دیوونه ساده دلو
یه عاشق باخته دلو
رفته لب مرز جنون
میبردنش آژیر کشون
تو خیابونای تهرون
اون دیوونه آروم شد
یه مریم وفادار
هر چی بودش تموم شد

مریم کشی آسونه
عاشق کشی آسونه
یه مرد میخوام پای عشق
تا آخرش بمونه
مریم کشی آسونه
عاشق کشی آسونه
یه مرد میخوام پای عشق
تا آخرش بمونه

واسه یار بی وفاش
آخر نامه ش نوشت
قسمت من نبودی
به این میگن سرنوشت
منو ببخش اگر که
لایق تو نبودم
یادت نره دیوونه
عاشق تو که بودم
عاشق تو که بودم
مریم کشی آسونه
عاشق کشی آسونه
یه مرد میخوام پای عشق
تا آخرش بمونه
مریم کشی آسونه
عاشق کشی آسونه
یه مرد میخوام پای عشق
تا آخرش بمونه

من میرم و عاشقی رو یادت میدم
معرفت و رفاقتو یادت میدم
به احترام عشق تو میمیرمو
تو کعبه قلبم عبادتت میدم
مریم کشی آسونه
عاشق کشی آسونه
یه مرد میخوام پای عشق
تا آخرش بمونه
تو خیابونای تهرون
اون دیوونه آروم شد
یه مریم وفادار
هر چی بودش تموم شد
هر چی بودش تموم شد


یکشنبه 86/4/10 ساعت 3:36 عصر
نویسنده :  anita

خیلی سخته درد خود از دیگران شنیدن دیگه از عاشقی

 نگفتن و از عشق نخوندن خیلی سخته از پرستوها پروازشون و

 گرفتن یه عالم غم و غصه به دوش کشیدن خیلی سخته دنیای

عاشق و از عاشق ربودن بی عشق شعر عاشفانه عارفانه سرودن

 خیلی سخته بعد دل سپردن دل بریدن از اونی که دوستش داری

دوستت ندارم شنیدن...


یکشنبه 86/4/10 ساعت 2:17 عصر
نویسنده :  anita


یکشنبه 86/4/10 ساعت 2:16 عصر
نویسنده :  anita

گرانبها تر از اشک در دامن طبیعت هیچ نیست!!

                  تا گرانبهاترین چیزها را از انسان نگیرد!!

          اشک به او نخواهد داد ........از من گرفت و به من داد


یکشنبه 86/4/10 ساعت 2:15 عصر
نویسنده :  anita

حسِ غریبی است دوست داشتن.وعجیب تر از آن است

دوست داشته شدن... وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل

 دوستمان دارد ... ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش

 ریشه دوانده ؛ به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر ، ما

 سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر ، ما بی رحم ‌تر . تقصیر از ما

نیست ؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان

خوانده شده‌اند .


یکشنبه 86/4/10 ساعت 2:12 عصر
نویسنده :  anita

یک قطره اشک گوشه چشمات نشسته بود.... بهت گفتم : این دیگه چیه؟

روت بر گردوندی و گفتی هیچی.

گفتم:خودم دیدم که گریه کردی.

گفتی:نه.این که اشک نیست.

گفتم:اگه اشک نیست پس چیه؟

 گفتی: این عشقه.

 گفتم: عشق چیه؟

خیلی مهربون شده بودی.نگاه کردی توی چشمام! گفتی:عشق یعنی خاطره.

گفتم:خا طره چیه؟

گفتی: یعنی خاطره اولین بار که دیدمت. یادت هست؟

 گفتم :عشق حقیقی که یک لحظه نیست.خا طره اولین دیدار یک لحظه بود و تموم شد.

گفتی :دیدی اشتباه کردی! عشق یعنی تکرار خاطره اولین دیدار.که تا آخر عمر توی ذهن می مونه و مدام تکرار میشه.

حا لا توی چشمات نگاه می کنم و یک قطره اشک آهسته از گوشه چشمام پایین میاد.....


یکشنبه 86/4/10 ساعت 12:30 عصر
نویسنده :  anita
 
گریه برای دل خودم...

امشب نشستم واسه دل خودم گریه کردم.. واسه دلی که شکست.. واسه دلی که از تنهایی

خودش بی خبر بود.. واسه دلی که با چه امیدی بود و وباچه نا امیدی مرد .. واسه دلی که تو

پائیز موند.. دیگه هیچوقت بهار نمیاد این دل که مرد همه چی رو باخودش برد دیگه تفاوتی

نداره سبزه.. سفیده .. سیاهه ..همه چیز بی مفهومه .. آدما میان و میرن .. روزها میان و

میرن .. ولی شب همیشه اینجاست .. سیاهی دل رفتنی نیست .. گریه کردم شاید اشکم شب را

بشوره و ببره .. شاید اشکم پائیز را خسته کنه و بزاره بهار بیاد.. ولی دیگه سیل اشک من هم 

طا قت غم پائیز رو نداره .. باز دلم شکست..... تو آئینه نگاه کردم و تو عمق چشام غمو

دیدم.. تو اون سیاهی تنهایی رو دیدم.. وعکس دل شکسته مو کنار رودخانه زیر بارون

اشکهام .. امشب نشستم واسه دلم گریه کردم واسه دل خودم واسه دل تو واسه دل همه اونایی

که شبهاشون صبح نداره و پائیز شون بی بهاره ..امشب نشستم واسه دلم گریه کردم واسه دل

خودم واسه دل تو واسه همه اونایی که نگاهشون به آینده فقط عمق غمو تو چشاشون می

بینند..امشب نشستم گریه کردم واسه دل خودم.. واسه دل تو.. واسه دل رویا .. واسه غصه

پائیز .. واسه تنهایی کاج تو زمستون.. واسه پروانه ای که سوخت .. واسه شمعی که آب شد

تا از قطره هاش یاد بگیرند که سوختن یک طرفه هم میتونه باشه.......


یکشنبه 86/4/10 ساعت 12:26 عصر
نویسنده :  anita

شنبه 86/4/9 ساعت 10:59 صبح
   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مامان
مترسک
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
12187 :کل بازدیدها
42 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز
درباره خودم
tanhayi
لوگوی خودم
tanhayi
لوگوی دوستان
لینک دوستان
اوریا
اشتراک
 
آرشیو
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
طراح قالب